اشعار زیبای ماه مبارک رمضان

اشعار ماه رمضاناشعار ماه رمضان

اشعار ماه رمضان

ماه برکت زِ آسمان می آید

صوت خوش قرآن و اذان می آید

تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه

تبریک،بهار رمضان می آید

هر زمان افطار خود با آب که وا می کنم
دیده هایم را فقط از اشک دریا می کنم


علت بیچاره گی ام را خودم فهمیده ام
کم سحرها با خدای خویش نجوا می کنم

 

آن قدر بیچاره هستم می نشینم روز و شب
در گناه افتادن خود را تماشا می کنم

 

جای این که مایۀ آرامش آقا شوم
با معاصی خون به قلب زار آقا می کنم

 

هی گناه و توبه و هی پشت هم شرمندگی
با خودم دارم چرا این قدر بد تا می کنم؟!

 

این چنین باشد برایم مرگ خیلی بهتر است
من که می دانم خودم را خوار و رسوا می کنم

 

با تمام رو سیاهی تا که می گویم حسین
در دل تو باز هم من خویش را جا می کنم

 

آب می بینم نمی نوشم، لبم می سوزد و
بیشتر یاد لب عطشان سقا می کنم

 

یاد آن لحظه که هی می گفت مشکم واجب است!
مشک را من می رسانم، کار خود را می کنم

 

تیرها را با دل و جانم به چشمم می خرم
تا که خود را لایق دیدار زهرا می کنم

 

با لب تشنه به روی هستی خود پا گذاشت
عاقبت سر را به روی دامن زهرا گذاشت

 

تبریک ماه رمضان

 

مهمونی رفتنِ گدا پیش خدا لیاقته
یه بار دیگه پیش خدا بشی گدا سعادته

 

هر کی بودی، هرکی شدی اگه دوباره اومدی
خدا رو شاهد می گیرم شک نکنی عنایته

 

هر کاری کردی زیر ذره بینِ حق بودی ولی
اگه که رسوا نشدی تا به حالا کرامته

 

خدا تو رو ببخشه و بازم بری گناه کنی
قسم به ذات کبریا این عملت خیانته

 

باید که عمری بسوزی شاید که بخشیده بشی
چاره ی درد بخششت پیش خدا سماجته

 

ماه رمضون که می رسه، شبای جمعه که میاد
جا نمونی از کاروان درِ خونش قیامته

 

اگه که گریه های تو جواب نداد بگو حسین
ذکر حسین تو این شبا وسیله ی شفاعته

 

بدون ذکر او دلی عاشق و شیدا نمی شه
موندن پای پرچمش، عاقبتش شهادته

 

آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟

آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک

می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست

سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست

تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست

بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب

تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست

مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید

سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست

ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار

تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست

حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد

در و دیوار زند داد خریدار کجاست

آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور

گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست

من ژولیده به آوای جلی می گویم

آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست

ژولیده نیشابوری